![]() |
![]() |
![]() |
مردمان مظلوم کشور دوست و همسایه ایران اینروزها در وضعیت بسیار بحرانی هستند و درگیر جنگی هستند که جان و مال و زندگیشان را ویران می کند. مردمانی که در طول سالهای همیشه جنگ زده بودند و روی آرامش را ندیده اند. مردمی خونگرم و مهربان که درخواستشان ازدنیا یک زندگی آرام باشد پس از سالها جنگ بدون نتیجه.
امیدواریم که کشورهای دنیا کمک های عملی بیشتری را به این مردمان مهربان روانه کنند و دست از شعار و سیاست بازی بردارند. برای نمونه وزیر مهاجرت کانادا روز جمعه اعلام کرد که کشورش قصد دارد به بیش از ۲۰ هزار شهروند «آسیبپذیر» این کشور پناهندگی دهد.
به گزارش رویترز، مارکو مندیچینو، وزیر مهاجرت کانادا، روز جمعه، ۲۲ مرداد گفت که این برنامه شامل رهبران زن، فعالان حقوق بشر، خبرنگاران و اقلیتهای مذهبی و جنسی است.
او همچنین گفت که هزاران افغان مانند مترجمان، کارکنان سفارت که با دولت کانادا همکاری میکردند و خانوادههای آنها نیز تحت پوشش این برنامه حمایتی قرار خواهند گرفت.
آقای مندیچینو بدون اشاره به جزئیات بیشتر و جدول زمانی مشخص گفت که این قانون شامل افرادی که میخواهند افغانستان را ترک کنند و آنهایی که پیشتر به کشورهای همسایه گریختهاند نیز میشود.
در همین حال وزیر دفاع کانادا نیز بدون اشاره به جزئیات اعلام کرد که برخی نیروهای ویژه کانادایی برای انجام این جابهجاییها در افغانستان در حال تلاش هستند.
من نه تاجیکم نه پشتون، نی هزاره نه ز ترکم
نی ز ازبک، نه بلوچم نی ز ایماق سترگم
من به مذهب نی ز سنی، نی ز شیعه، نه ز سیکم
نی دورنگم، نی دروغم، نی فسادم، نی شریکم
نی شمالی، نی جنوبی، نه ز غربم، نه ز شرقم
نی ز کوی فتنه پیشان، نی پی تشویق فرقم
نی بفکر جنگ لفظم، نی بفکر تهمت و شر
نی زر اندوزم، نه نوکر، نی کلاه فتنه بر سر
خطه ام افغان ستانست، خاک ان از من سراسر
ما همه افغان و افغان سر بر سر با هم برابر
رود و دریایت خروشان، کوهسارت با جلالند
فصل هایت بی نظیر و مردمانت با کمالند
پاک بادا خطه من از کف شر و شرارت
مرده بادا هر که بردست صلح میهن را بغارت
خاک بادا بر دو چشمی کو ندارد تاب دیدن
دست مایان را چو زنجیر، متحد، با هم پریدن
مرگ بر خصمت همیشه، شاد زی بی درد ماتم
دور بادا از وجودت تکه های راکت و بم
سبز بادا، سبز بادا، نام تو بر جسم و جانم
زنده بادا، زنده بادا، کشورم، افغانستانم
شعر از لینا روزبه حیدری
گاهی پدر شدیم و پسر را گریستیم
گاهی پسر شدیم و پدر را گریستیم
هر روز و شب، درست چهل سال میشود
ساعات تلخ پخش خبر را گریستیم
هر دم به خون خویش فتادیم و ساختیم
هی قبر تازه کوه و کمر را، گریستیم
مادر شدیم و از پس هر زخم انفجار
هی چشمهای مانده به در را گریستیم
در خون نشست روسری دخترانمان
رخسارهگان قرص قمر را گریستیم
بعد از تو روزگار همانی که بود، ماند
هر سال ما قضا و قدر را گریستیم
بعد از تو نیز مثل خودت عاصی عزیز!
«شب را گریستیم، سحر را گریستیم»
عمری است در اجابت خود سنگ میخوریم
نفرین به این دعا که به جایی نمیرسد
![]() |
![]() |
![]() |